تمام زندگی ام را
از حصار آغوشت جمع می کنم و
خودم را به کوچه علی چپ تنهایی می زنم..
معشوق که تو باشی
ارزش خداحافظی هم نداری..،
چه برسد به طعم بوسه هایی
که فقط خستگی هایش را مزه می کردم..
می روم تا خودم را
از آب و گل دروغ هایت در بیاورم..
بی آنکه نگران این باشم
که بی کسی با روزهایم چه خواهد کرد..
بی کسی تنها کسی را می ترساند
که راه و چاه تنهایی را بلد نباشد.. نه منی که
همیشه در ازدحام قهرمان های ورشکسته خیالت
ول میشدم به امان تنهایی..
برای تو که یک عمر قبیله ای عاشق شدی
نمی ارزد از عشق
چیزی جز لت و پارگی بند بند روحت را بفهمی..
و
برای من... می دانی
من از حال و هوای آغوش تو خوب درک کرده ام
که دست آموز تنهایی بودن
شرف دارد به شکستن غرور آغوشم
میان بوسه های شاخداری
که هر شب به خورد زهر خنده هایم می دادی..
تمام زندگی ام را جمع کرده ام..
باید از حدقه آغوشت، بیرون بزنم..
نظرات شما عزیزان:

.gif)
.gif)
.gif)
وآنقدر بزرگ باشد که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یکبار ببینی.....!!!
.gif)
.gif)
.gif)
کم پیدایی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
باید با قرصها مهربون تر شم...بعد از تو روزی دوتا کافی نیست...
بسیار زیبا...اما بسیار تلخ...
.: Weblog Themes By Pichak :.